این گونه جمعها بسیار مفید است و همه مباحثی که مطرح کردید جدی است. سؤالات مهم است و افق های خیلی خوبی برای ادامه بحث پیش رو باز کردید که این جمع که لابد عقبه قوی در رشته های مختلف دارد می تواند کار ها را سنجیده تر جلو ببرد.
* این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست
بالاخره این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست. این حوادثی که پیش می آید حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جریان پیدا کند كه متاسفانه می كند فکر می کنم هم نظام و هم ایران لطمه می بیند. ان شاء الله که چنین نخواهد شد.
* جریان جاری نباید اهل فکر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد
بالاخره جریان های جاری نباید اهل فکر و نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد.
باید فکر کرد و من فکر می کنم این گونه جمعها می تواند هنوز موثر باشد و نظرها و پیشنهادهای خود را به مجامع و نهادهایی که هست ارائه دهد. حتی پروژه هایی را بپذیرد و روی آن کار کند.
هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست.
این گونه جمعها می توانند به صورت نهادهایی کارآمد و مدنی نقش موثری داشته باشند.
صحبت از علوم انسانی شد، اجازه بدهید سخن خود را با آیه ای از قرآن کریم آغاز کنم و ببینیم آیا از این آیه می توان از آنچه در حوزه کار و فعالیت شما یعنی آموزش عالی جاری است استفاده کرد.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسیم کرده اند که خیلی معروف است. زمینه این تقسیم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خیلی منظم و روش مند این کار را انجام داد بو علی سینا بود. بر اساس آن هم تقسیم بندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.
آنچه مورد نظر من است آیه ای از قرآن کریم در سوره لقمان است، لقمان در قرآن به عنوان حکیم معرفی می شود و کسی که حکمت به او داده شده است حکمت هم اجمالا آنچه محکم است چه نظریه وذهنیت محکم چه تدبیر و پیداکردن راهبردها و راهکارهایی برای اداره زندگی های فردی و اجتماعی، حکمت آن چیزی است که محکم و استوار باشد، لقمان حکیم وقتی پسرش را موعظه می کند می گوید "یا بُنَی لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ" در تقسیم بندی های عقل نظری و عملی توحید از بارزترین مصادیق موضوعاتی است که در عقل نظری مورد بحث قرار می گیرد و ظلم و عدل از بارزترین مصادیقی است که در عقل عملی مورد توجه قرار می گیرد.
ولی حضرت لقمان که خداوند حکمتش را تایید کرده است می گوید شرک به خدا نداشته باش چون شرک ظلم عظیم است.
در اینجا عقل نظری و عملی در هم آمیخته می شود و شاید بتوان گفت که در حکمت قرآنی عقل یکی است. همانکه درست و نادرست را تشخیص می دهد درباره خوب و بد هم داوری می کند.
این تعبیر قرانی خیلی مهم است یعنی مهمترین موضوعی که در اصطلاح فلسفی در "عقل نظری" مورد بحث قرار می گیرد که توحید است مصداق عدل است و چون شرك، ظلم عظیم است نباید مشرك بود یعنی مبنا می شود "عدل".
* توحید مصداق عدل است
توحید مصداق عدل است. پیامبران هم امده اند تا انسان به عدل قیام کند. توحید با ان عظمتش چون مصداق عدل است باید پذیرفته شود و ضد توحید که شرک است چون ظلم عظیم است مردود است. یعنی ملاک و معیار هم در نظر و هم در عمل عدل است.
در اینجا به اجمال به نکته ای اشاره می کنم که مربوط به روزگار ما می شود و حدیث تلخ این روزها است و آن اینکه اگر انسان دارای استعداد و ظرفیتی است که خدا او را با این ظرفیت آفریده است زمینه سازی برای رشد ان و بروز و ظهور این ظرفیت از بارزترین مصداق های عدل است یعنی با این ظرفیت حقی پیدا می شود و عدل اعطای حق هر ذیحقی به اوست.
فکر می کنم از جمله مهمترین شاخصه های بشر خردورزی و علم اندوزی و کنجکاوی برای دانستن و معرفت است.
عدل این است كه این حق و ظرفیت بدون برخورد با مانعی شکوفا شود.
* اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد؛ این ظلم است
اگر ما بخواهیم در مورد عادلانه بودن یک حکومت و مدیریت جامعه قضاوت کنیم از جمله این است که چقدر به علم و گسترش علم و زمینه سازی برای فراهم شدن علم و زمینه سازی برای این که هر کسی که طالب معرفتی است بتواند بدون مانع به ان معرفت دست یابد اهتمام دارد بنابراین اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد یا امتیاز علم اموزی و مهارت اموزی پاداشی در برابر خواسته های گروه یا جریان ویژه ای شد یا بازداشتن از تحصیل و علم مجازات و کیفری شد برای کسانیکه به هر حال سلیقه و روش انها مورد پسند نیست این ظلم است.
من می خواهم از این دیدگاه به امور نگاه کنم و آنچه را در دستگاهها و مراکز آموزشی ما می گذرد ببینیم. نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرف هاوآموزه های امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفته اند،نظام فضیلت بنیاداست. به طور خاص امروز هم می گویند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است.
* دلمان می خواهد عدالت همه جا جاری باشد
ما دلبسته و دلسوز این انقلاب هستیم بالاخره دلمان می خواهد این وجه معینی که وجه امتیاز حرکت انبیاء در تاریخ و نیز نهضت اسلامی ما هم بوده و معتقدیم در قانون اساسی ما تجلی پیدا کرده است امروز هم بعد از امام دائما در عالی ترین سطوح روی مساله عدالت تکیه می شود. دلمان می خواهد این عدالت همه جا جاری باشد.
بگذریم از اینکه اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی حتی در سطح رسمی، عدالت به گونه ای معنی شده است که گویا منحصر در عدالت اقتصادی است که اولا عدالت فقط عدالت اقتصادی است ثانياً از عدالت اقتصاد هم گاه اقتصاد یکبار مصرف در نظر گرفته می شود یعنی عدالت توزیعی واقتصاد صدقه ای!در حالیکه عدالت بسیار گسترده تر از اینها است.
حال سخن ما در عدالت علمی، آموزشی و پژوهشی است و عدالت خردورزی، عدالت فضیلت، عدالت رشد معرفت در جامعه بسیار مهم است.
به هر حال وقتی می بینیم گروه گروه از اساتید بازنشسته می شوند یا کنار گذاشته می شوند و بعضا دچار محدودیت و حتی زندان می شوند به خاطر گرایش های سیاسی که دارند نه انحرافات فکری و عقلانی و اعتقادی، بعضا حتی اتهام گرایش سیاسی خاص هم موهوم است. یعنی کسی که کار دستش است متوهم می شود که دیگری سازگار با روش ها و منش های او نیست, همین کافی است که مجازات شود و از عرصه بیرون رود. اگر اینطور باشد و این روند ادامه پیدا کند خیلی خطرناک است. یا اینکه دانشجو مجازات شود به خاطر گرایش های سیاسی یا به خاطر انتقادی که می کند و اعتراضی که دارد یا به خاطر احتمال این که ممکن است نسبت به بعضی مسائل منتقد هم باشد.
* هزینه ایجاد محدودیت ها و بستن ها و منع كردن ها را نظام می پردازد
** منع ها ثمری برای منع كنندگان ندارد، بلكه مخاطبان را بیشتر و كنجكاوتر و افزون تر می كند
با دیدگاهی که از اسلام و نیز از متن انقلاب ما قابل استنباط است می توان ملاک و معیار عدل و ظلم را از جمله در حوزه دانشگاهها و آموزش عالی ما که حوزه کار و تخصص شماست پیدا کرد. همچنین است در عرصه اطلاع رسانی؛ گشاد دستی و مصونیت در یك طرف برای اینكه هر چه می خواهد بگوید و القاء كند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحویل دهد و... و طرف دیگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند, برای رسانه های اندک و حتی وبلاگ های مشخص و سایت هایی كه جنبه سیاسی هم ندارند محدودیت های عجیب ایجاد شود. اینها ظلم است، البته درباره ایجاد این محدودیت ها و بستن ها و منع كردن ها حرف و حدیث بسیار است كه به نظر من هزینه اش را نظام می پردازد و عملا با توجه به وضع ارتباطات و پیشرفت های ارتباطی، این منع ها اثر و ثمری برای منع كنندگان هم ندارد، بلكه مخاطبان را بیشتر و كنجكاوتر و افزون تر می كند. این مطلبی است كه امیدوارم در آینده بیشتر بتوانم درباره آن صحبت كنم.
بهر حال عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بیرون می آید در صورتی که عدل را وسیع تر از عدل مارکسیست ها و ماتریالیست ها در نظر بگیریم. آیا آزادی مرزی دارد؟ می گویند مرز آزادی, آزادی دیگران است؛ آیا ما نمی توانیم در بینش الهی بگوییم مرز آزادی هم عدالت است؟در صورتی که عدالت را به معنی وسیع خودش در نظر بگیریم.
اما در باب علوم انسانی، به نظرم تردیدی وجود ندارد که علوم به معنی جدید آن و علوم انسانی به طور خاص هنگامی در دنیای جدید به وجود می آید که عالم ادم غربی عوض می شود یعنی این انسان وارد جهان دیگری می شود نگاه دیگری به هستی میکند نگاه دیگری به پیرامون خود و انسان می کند و در اثر همین نگاه جانش چون چشمه های جوشان منشا پیدایش نظام های معرفتی، اجتماعی، علمی و سیاسی می شود. البته این تحول در خواص به وجود می آید و بعد در عرصه حیات اجتماعی جاری می شود.
جهان مدرن با عوض شدن دنیای انسان در غرب پدید آمد, این جهان جهانی است در مقابل جهانی که در قرون وسطی وجود داشت.
حال كه سخن از تحول در علوم انسانی است اولا باید مشخص کنیم ماهیت جریانی که ما مدعی ان هستیم و می خواهد مبنای علوم انسانی باشد ماهیت قرون وسطی است یا چیز دیگری است. اگر آن ماهیت باشد بصورت طبیعی در دل آن، جهانی نظیر جهان دنیای امروز غرب پدید خواهد آمد و لوازم آن جهان که علوم مهارت ها و فناوری و تکنولوژی و البته تبعات منفی آن است نیز پدید خواهد آمد.
معتقدم و باز هم تاكید می كنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنیای مدرن در آن تحقق پیدا کرده متفاوت است، طبعاً جهان شناسی موحدان و به خصوص ادیان وحیانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهان شناسی خاص است.
گر چه بخصوص در این یکی دو قرن گذشته ما دارای جهانی آشفته و طبعاً جهان بینی از هم گسسته ای هستیم که در آن سنت جایگاه خود را لاقل در بخش های مهمی از جامعه از دست داده و جامعه به جهان مدرن هم وارد نشده است (لااقل بخش های مهمی از آن). در گذشته این آشفتگی نبود, هر چند که آنچه در متن تمدن اسلامی ظهور و بروز کرد به شدت تحت تاثیر جهان و جهان بینی بود که از غرب یعنی یونان و بعد اسکندریه آمده بود و شریعتمداران هم که موثرترین بخش جامعه بودند و آنان که حقیقت و تمام حقیقت را در شریعت می دیدند، کوس مخالفت با فلسفه ای که در متن تمدن اسلامی شکل گرفته بود می زدند و فریاد بر می آوردند که "قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن القصص نزنید". هر چند احسن القصص را نیز بر اساس ذهنیت های ویژه خود که یا عوام زده بود و یا صوفی مآبانه می فهمیدند.
به هر حال می گفتند قران احسن القصص است وآنچه از غرب آمده و میراث ارسطو و افلاطون و نظایر آنها است, اسطوره های جهان کفر و شرک است.
باری با اینكه باید پذیرفت كه اجمالاً مبانی جهان شناسی توحیدی و اسلامی و وحیانی با مبانی جهان و جهان شناسی کنونی متفاوت است، ولی پرسش اصلی این است که این اجمال چگونه تفصیل می یابد و دقیقا با کدام جهان بینی و با کدام مشخصات است که انتظار داریم علوم انسانی عوض شود. جهان بینی متاثر از ابن عربی، ابوسعید ابوالخیر، مشاء، اشراق، حکمت متعالیه یا آنچه امروز به عنوان مکتب تفکیک مطرح می شود و یا ... ؟
* با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی
بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی. بهتر است بحث کنیم که دنیای مدرن چگونه پدید آمد و چگونه از دل آن علوم و تکنولوژی و علوم انسانی جدید بروز و ظهور یافت.
جهان مدرن از دل جهان سده های میانه بر آمد. وقتی جهان بینی دنیای قرون وسطی پاسخگوی پرسش ها و نیازهای انسان نبود, ذهنیت هایی پیدا شد و انسان غربی کوشید به دنبال راهکار هایی برود که به پرسش هایش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند.
نهاد متولی اندیشه و عمل در قرون وسطی نیز به جای انکه خود را اصلاح کند به شدت عمل روی اورد و در برابر موجی که لحظه به لحظه سهمگین تر می شد ایستاد. اندیشه و اندیشیدن جرم شد. انسانها فقط و فقط آزاد بودند در هر مساله علمی و غیر علمی مقلدانه از نهادی پیروی و اطاعت کنند که خود را نماینده خدا در زمین و صاحب انحصاری حق و معیار مطلق زیبایی و درستی می دانست.
* بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد
بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد؛ اگر به این آزادی جواب داده شد یا اگر جایی باید محدود شود با منطق و پذیرش واقعی خود او باشد, به این وضع دلبسته خواهد شد. دیگر لازم نیست بخشنامه کنیم. اما اگر دیدگاهی محدود و نارسا را عین حقیقت دین دانستیم و به زور خواستیم آنها را بر جامعه تحمیل كنیم, اثر عكس خواهد داشت.
آزادی نیاز تک تک انسان هاست ولی اینکه توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی می کنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزه های الهی (البته در صورتی که ذهنیت های تاریخی زمانی _ مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) می توان لطیف ترین وجه آزادی را یافت و گرفت, بی آنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم.
اگر آن ذهنیت های ما طوری بود که جوابگوی نیازهای عینی بشر امروز باشد, ما دیگر اصلا نباید نگران باشیم که دینمان از بین می رود یا علوم انسانی دینمان را نابود می کند. اما اگر ان را نداشتیم, با زور و بخشنامه کار درست نمی شود و اگر خدای ناکرده گرفتار وضعی شدیم که انسان در قرون وسطی دچارش بود، آنگاه آن حادثه ای رخ می دهد كه در تاریخ غرب رخ داد؛ وقتی قرون وسطی امر مقدس را به همه چیز و همه جا تعمیم داد در مقابل انسان عاصی نیز امر قدسی را یکسره کنار گذاشت. چراکه اموری که مقدس نبودند در آن زمان مقدس شده بودند.
* فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگان خردمند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد
حال به شما توصیه می کنم که از ظرفیت های خود استفاده کنید، بحث ها را جدی بگیرید و نظرات کاربردی ارائه کنید. از جمله راجع به همین علوم انسانی, واقعا فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگانی که در این جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد.
* همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد
به هر حال همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست, از سر دلسوزی است. باید همه دست به دست هم بدهیم و از فضای نفس گیر و خسارت بار امنیتی به فضایی آرام و در پناه قانون و موازین اسلامی و ملی گذر کنیم. در عرصه سیاست هم اگر اساس کار را انتخابات سالم و آزاد قرار دهیم, در این صورت بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
امروز باید وضع صنعت، اقتصاد, کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسؤولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.
* این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست
بالاخره این انقلاب و نظام متعلق به همه ماست. این حوادثی که پیش می آید حوادثی است که هست البته اگر حوادث بد جریان پیدا کند كه متاسفانه می كند فکر می کنم هم نظام و هم ایران لطمه می بیند. ان شاء الله که چنین نخواهد شد.
* جریان جاری نباید اهل فکر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد
بالاخره جریان های جاری نباید اهل فکر و نظر و خیرخواهان را از اندیشیدن، نظردادن و راه گشائی کردن به نفع کشور و انقلاب باز دارد.
باید فکر کرد و من فکر می کنم این گونه جمعها می تواند هنوز موثر باشد و نظرها و پیشنهادهای خود را به مجامع و نهادهایی که هست ارائه دهد. حتی پروژه هایی را بپذیرد و روی آن کار کند.
هنوز امکان اینکه این تفکرها لااقل در بخش هایی از نظام مورد توجه قرار گیرد و جاری شود هست.
این گونه جمعها می توانند به صورت نهادهایی کارآمد و مدنی نقش موثری داشته باشند.
صحبت از علوم انسانی شد، اجازه بدهید سخن خود را با آیه ای از قرآن کریم آغاز کنم و ببینیم آیا از این آیه می توان از آنچه در حوزه کار و فعالیت شما یعنی آموزش عالی جاری است استفاده کرد.
در سنت فلسفی ما عقل را به نظری و عملی تقسیم کرده اند که خیلی معروف است. زمینه این تقسیم بندی درمباحث ارسطو هم هست ولی کسی که بصورت خیلی منظم و روش مند این کار را انجام داد بو علی سینا بود. بر اساس آن هم تقسیم بندی در فلسفه و حکمت صورت گرفت.
آنچه مورد نظر من است آیه ای از قرآن کریم در سوره لقمان است، لقمان در قرآن به عنوان حکیم معرفی می شود و کسی که حکمت به او داده شده است حکمت هم اجمالا آنچه محکم است چه نظریه وذهنیت محکم چه تدبیر و پیداکردن راهبردها و راهکارهایی برای اداره زندگی های فردی و اجتماعی، حکمت آن چیزی است که محکم و استوار باشد، لقمان حکیم وقتی پسرش را موعظه می کند می گوید "یا بُنَی لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ" در تقسیم بندی های عقل نظری و عملی توحید از بارزترین مصادیق موضوعاتی است که در عقل نظری مورد بحث قرار می گیرد و ظلم و عدل از بارزترین مصادیقی است که در عقل عملی مورد توجه قرار می گیرد.
ولی حضرت لقمان که خداوند حکمتش را تایید کرده است می گوید شرک به خدا نداشته باش چون شرک ظلم عظیم است.
در اینجا عقل نظری و عملی در هم آمیخته می شود و شاید بتوان گفت که در حکمت قرآنی عقل یکی است. همانکه درست و نادرست را تشخیص می دهد درباره خوب و بد هم داوری می کند.
این تعبیر قرانی خیلی مهم است یعنی مهمترین موضوعی که در اصطلاح فلسفی در "عقل نظری" مورد بحث قرار می گیرد که توحید است مصداق عدل است و چون شرك، ظلم عظیم است نباید مشرك بود یعنی مبنا می شود "عدل".
* توحید مصداق عدل است
توحید مصداق عدل است. پیامبران هم امده اند تا انسان به عدل قیام کند. توحید با ان عظمتش چون مصداق عدل است باید پذیرفته شود و ضد توحید که شرک است چون ظلم عظیم است مردود است. یعنی ملاک و معیار هم در نظر و هم در عمل عدل است.
در اینجا به اجمال به نکته ای اشاره می کنم که مربوط به روزگار ما می شود و حدیث تلخ این روزها است و آن اینکه اگر انسان دارای استعداد و ظرفیتی است که خدا او را با این ظرفیت آفریده است زمینه سازی برای رشد ان و بروز و ظهور این ظرفیت از بارزترین مصداق های عدل است یعنی با این ظرفیت حقی پیدا می شود و عدل اعطای حق هر ذیحقی به اوست.
فکر می کنم از جمله مهمترین شاخصه های بشر خردورزی و علم اندوزی و کنجکاوی برای دانستن و معرفت است.
عدل این است كه این حق و ظرفیت بدون برخورد با مانعی شکوفا شود.
* اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد؛ این ظلم است
اگر ما بخواهیم در مورد عادلانه بودن یک حکومت و مدیریت جامعه قضاوت کنیم از جمله این است که چقدر به علم و گسترش علم و زمینه سازی برای فراهم شدن علم و زمینه سازی برای این که هر کسی که طالب معرفتی است بتواند بدون مانع به ان معرفت دست یابد اهتمام دارد بنابراین اگر برای اهل علم تنگنا ایجاد شد یا امتیاز علم اموزی و مهارت اموزی پاداشی در برابر خواسته های گروه یا جریان ویژه ای شد یا بازداشتن از تحصیل و علم مجازات و کیفری شد برای کسانیکه به هر حال سلیقه و روش انها مورد پسند نیست این ظلم است.
من می خواهم از این دیدگاه به امور نگاه کنم و آنچه را در دستگاهها و مراکز آموزشی ما می گذرد ببینیم. نظام ما اسلامی است و نظام اسلامی با حرف هاوآموزه های امام و آنچه در قانون اساسی آمد و بزرگان هم گفته اند،نظام فضیلت بنیاداست. به طور خاص امروز هم می گویند گفتمان حاکم گفتمان عدالت محور است.
* دلمان می خواهد عدالت همه جا جاری باشد
ما دلبسته و دلسوز این انقلاب هستیم بالاخره دلمان می خواهد این وجه معینی که وجه امتیاز حرکت انبیاء در تاریخ و نیز نهضت اسلامی ما هم بوده و معتقدیم در قانون اساسی ما تجلی پیدا کرده است امروز هم بعد از امام دائما در عالی ترین سطوح روی مساله عدالت تکیه می شود. دلمان می خواهد این عدالت همه جا جاری باشد.
بگذریم از اینکه اغلب تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی حتی در سطح رسمی، عدالت به گونه ای معنی شده است که گویا منحصر در عدالت اقتصادی است که اولا عدالت فقط عدالت اقتصادی است ثانياً از عدالت اقتصاد هم گاه اقتصاد یکبار مصرف در نظر گرفته می شود یعنی عدالت توزیعی واقتصاد صدقه ای!در حالیکه عدالت بسیار گسترده تر از اینها است.
حال سخن ما در عدالت علمی، آموزشی و پژوهشی است و عدالت خردورزی، عدالت فضیلت، عدالت رشد معرفت در جامعه بسیار مهم است.
به هر حال وقتی می بینیم گروه گروه از اساتید بازنشسته می شوند یا کنار گذاشته می شوند و بعضا دچار محدودیت و حتی زندان می شوند به خاطر گرایش های سیاسی که دارند نه انحرافات فکری و عقلانی و اعتقادی، بعضا حتی اتهام گرایش سیاسی خاص هم موهوم است. یعنی کسی که کار دستش است متوهم می شود که دیگری سازگار با روش ها و منش های او نیست, همین کافی است که مجازات شود و از عرصه بیرون رود. اگر اینطور باشد و این روند ادامه پیدا کند خیلی خطرناک است. یا اینکه دانشجو مجازات شود به خاطر گرایش های سیاسی یا به خاطر انتقادی که می کند و اعتراضی که دارد یا به خاطر احتمال این که ممکن است نسبت به بعضی مسائل منتقد هم باشد.
* هزینه ایجاد محدودیت ها و بستن ها و منع كردن ها را نظام می پردازد
** منع ها ثمری برای منع كنندگان ندارد، بلكه مخاطبان را بیشتر و كنجكاوتر و افزون تر می كند
با دیدگاهی که از اسلام و نیز از متن انقلاب ما قابل استنباط است می توان ملاک و معیار عدل و ظلم را از جمله در حوزه دانشگاهها و آموزش عالی ما که حوزه کار و تخصص شماست پیدا کرد. همچنین است در عرصه اطلاع رسانی؛ گشاد دستی و مصونیت در یك طرف برای اینكه هر چه می خواهد بگوید و القاء كند، تهمت بزند، دروغ به مردم تحویل دهد و... و طرف دیگر حتی حرفهای عادی را نتواند بزند, برای رسانه های اندک و حتی وبلاگ های مشخص و سایت هایی كه جنبه سیاسی هم ندارند محدودیت های عجیب ایجاد شود. اینها ظلم است، البته درباره ایجاد این محدودیت ها و بستن ها و منع كردن ها حرف و حدیث بسیار است كه به نظر من هزینه اش را نظام می پردازد و عملا با توجه به وضع ارتباطات و پیشرفت های ارتباطی، این منع ها اثر و ثمری برای منع كنندگان هم ندارد، بلكه مخاطبان را بیشتر و كنجكاوتر و افزون تر می كند. این مطلبی است كه امیدوارم در آینده بیشتر بتوانم درباره آن صحبت كنم.
بهر حال عدل از جمله در عرصه علم آموزی و اطلاع رسانی بسیار مهم است. به نظر من آزادی هم از دل عدل بیرون می آید در صورتی که عدل را وسیع تر از عدل مارکسیست ها و ماتریالیست ها در نظر بگیریم. آیا آزادی مرزی دارد؟ می گویند مرز آزادی, آزادی دیگران است؛ آیا ما نمی توانیم در بینش الهی بگوییم مرز آزادی هم عدالت است؟در صورتی که عدالت را به معنی وسیع خودش در نظر بگیریم.
اما در باب علوم انسانی، به نظرم تردیدی وجود ندارد که علوم به معنی جدید آن و علوم انسانی به طور خاص هنگامی در دنیای جدید به وجود می آید که عالم ادم غربی عوض می شود یعنی این انسان وارد جهان دیگری می شود نگاه دیگری به هستی میکند نگاه دیگری به پیرامون خود و انسان می کند و در اثر همین نگاه جانش چون چشمه های جوشان منشا پیدایش نظام های معرفتی، اجتماعی، علمی و سیاسی می شود. البته این تحول در خواص به وجود می آید و بعد در عرصه حیات اجتماعی جاری می شود.
جهان مدرن با عوض شدن دنیای انسان در غرب پدید آمد, این جهان جهانی است در مقابل جهانی که در قرون وسطی وجود داشت.
حال كه سخن از تحول در علوم انسانی است اولا باید مشخص کنیم ماهیت جریانی که ما مدعی ان هستیم و می خواهد مبنای علوم انسانی باشد ماهیت قرون وسطی است یا چیز دیگری است. اگر آن ماهیت باشد بصورت طبیعی در دل آن، جهانی نظیر جهان دنیای امروز غرب پدید خواهد آمد و لوازم آن جهان که علوم مهارت ها و فناوری و تکنولوژی و البته تبعات منفی آن است نیز پدید خواهد آمد.
معتقدم و باز هم تاكید می كنم جهان موحدان و مسلمانان با جهانی که دنیای مدرن در آن تحقق پیدا کرده متفاوت است، طبعاً جهان شناسی موحدان و به خصوص ادیان وحیانی و بالاخص مسلمانان هم متفاوت خواهد بود و طبعا علوم، بخصوص علوم انسانی متاثر از مبانی و جهان شناسی خاص است.
گر چه بخصوص در این یکی دو قرن گذشته ما دارای جهانی آشفته و طبعاً جهان بینی از هم گسسته ای هستیم که در آن سنت جایگاه خود را لاقل در بخش های مهمی از جامعه از دست داده و جامعه به جهان مدرن هم وارد نشده است (لااقل بخش های مهمی از آن). در گذشته این آشفتگی نبود, هر چند که آنچه در متن تمدن اسلامی ظهور و بروز کرد به شدت تحت تاثیر جهان و جهان بینی بود که از غرب یعنی یونان و بعد اسکندریه آمده بود و شریعتمداران هم که موثرترین بخش جامعه بودند و آنان که حقیقت و تمام حقیقت را در شریعت می دیدند، کوس مخالفت با فلسفه ای که در متن تمدن اسلامی شکل گرفته بود می زدند و فریاد بر می آوردند که "قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن القصص نزنید". هر چند احسن القصص را نیز بر اساس ذهنیت های ویژه خود که یا عوام زده بود و یا صوفی مآبانه می فهمیدند.
به هر حال می گفتند قران احسن القصص است وآنچه از غرب آمده و میراث ارسطو و افلاطون و نظایر آنها است, اسطوره های جهان کفر و شرک است.
باری با اینكه باید پذیرفت كه اجمالاً مبانی جهان شناسی توحیدی و اسلامی و وحیانی با مبانی جهان و جهان شناسی کنونی متفاوت است، ولی پرسش اصلی این است که این اجمال چگونه تفصیل می یابد و دقیقا با کدام جهان بینی و با کدام مشخصات است که انتظار داریم علوم انسانی عوض شود. جهان بینی متاثر از ابن عربی، ابوسعید ابوالخیر، مشاء، اشراق، حکمت متعالیه یا آنچه امروز به عنوان مکتب تفکیک مطرح می شود و یا ... ؟
* با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی
بهتر است بدانیم با بخشنامه و دستورالعمل نه جهان عوض می شود و نه جهان بینی. بهتر است بحث کنیم که دنیای مدرن چگونه پدید آمد و چگونه از دل آن علوم و تکنولوژی و علوم انسانی جدید بروز و ظهور یافت.
جهان مدرن از دل جهان سده های میانه بر آمد. وقتی جهان بینی دنیای قرون وسطی پاسخگوی پرسش ها و نیازهای انسان نبود, ذهنیت هایی پیدا شد و انسان غربی کوشید به دنبال راهکار هایی برود که به پرسش هایش پاسخ دهد و مشکلاتش را حل کند.
نهاد متولی اندیشه و عمل در قرون وسطی نیز به جای انکه خود را اصلاح کند به شدت عمل روی اورد و در برابر موجی که لحظه به لحظه سهمگین تر می شد ایستاد. اندیشه و اندیشیدن جرم شد. انسانها فقط و فقط آزاد بودند در هر مساله علمی و غیر علمی مقلدانه از نهادی پیروی و اطاعت کنند که خود را نماینده خدا در زمین و صاحب انحصاری حق و معیار مطلق زیبایی و درستی می دانست.
* بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد
بشر آزاد افریده شده و آزادی می خواهد؛ اگر به این آزادی جواب داده شد یا اگر جایی باید محدود شود با منطق و پذیرش واقعی خود او باشد, به این وضع دلبسته خواهد شد. دیگر لازم نیست بخشنامه کنیم. اما اگر دیدگاهی محدود و نارسا را عین حقیقت دین دانستیم و به زور خواستیم آنها را بر جامعه تحمیل كنیم, اثر عكس خواهد داشت.
آزادی نیاز تک تک انسان هاست ولی اینکه توجیه ذهنی و منطقی آزادی در صورت لیبرالیسم باشد آن را نفی می کنیم. لیبرالیسم یک نوع توجیه آزادی است. بنده معتقدم با رجوع به آموزه های الهی (البته در صورتی که ذهنیت های تاریخی زمانی _ مکانی را به جای ان حقیقت نهفته در متن دین نگیریم) می توان لطیف ترین وجه آزادی را یافت و گرفت, بی آنکه در بند لیبرالیسم گرفتار شویم.
اگر آن ذهنیت های ما طوری بود که جوابگوی نیازهای عینی بشر امروز باشد, ما دیگر اصلا نباید نگران باشیم که دینمان از بین می رود یا علوم انسانی دینمان را نابود می کند. اما اگر ان را نداشتیم, با زور و بخشنامه کار درست نمی شود و اگر خدای ناکرده گرفتار وضعی شدیم که انسان در قرون وسطی دچارش بود، آنگاه آن حادثه ای رخ می دهد كه در تاریخ غرب رخ داد؛ وقتی قرون وسطی امر مقدس را به همه چیز و همه جا تعمیم داد در مقابل انسان عاصی نیز امر قدسی را یکسره کنار گذاشت. چراکه اموری که مقدس نبودند در آن زمان مقدس شده بودند.
* فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگان خردمند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد
حال به شما توصیه می کنم که از ظرفیت های خود استفاده کنید، بحث ها را جدی بگیرید و نظرات کاربردی ارائه کنید. از جمله راجع به همین علوم انسانی, واقعا فکر کنید و آنچه را به نظرتان رسید به بزرگانی که در این جمهوری اسلامی خردمندند ارائه دهید تا کار به دست کسانی که خردشان در بی خردی است نیفتد.
* همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد
به هر حال همه ما دلمان برای اسلام و انقلاب و نظام می سوزد و اگر حرف و انتقاد و اعتراضی هست, از سر دلسوزی است. باید همه دست به دست هم بدهیم و از فضای نفس گیر و خسارت بار امنیتی به فضایی آرام و در پناه قانون و موازین اسلامی و ملی گذر کنیم. در عرصه سیاست هم اگر اساس کار را انتخابات سالم و آزاد قرار دهیم, در این صورت بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
امروز باید وضع صنعت، اقتصاد, کشاورزی و روابط خارجی را بررسی علمی کرد و نتایج آن را در اختیار مسؤولان عالی رتبه نظام و جامعه قرار داد.
1 نظرات:
افكار افراد متفكر خودبخود مي انديشد
ارسال یک نظر